کد مطلب:303543 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:188

لباس عید
از شیخ مفید روایت است كه حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: روزی حسنین علیهماالسلام از كهنگی جامه های خود به مادر شكایت كردند و این در حالی بود كه ایام عید فرا می رسید گفتند یا اماه صبیان العرب لابسون الوان الثیاب الاّنحن، اطفال عرب انواع لباسهای رنگارنگ برتن پوشیده اند جز ما كه از داشتن لباس خوب محرومیم. حضرت زهرا (س) از استماع این گفتار در حالی كه چشمانش پر از اشك شده بود فرمود: عزیزان من ثیابكما عند الخیّاط. پیراهن های شما نزد خیاط است من در فكر شما هستم هر وقت خیاط قدرت لباسهای شما را دوخت و آورد به شما خواهم پوشاند.

آن دو بزرگوار متنظر ماندند تا شب عید (البته عید فطر یا عید قربان كه از اعیاد عظیمه اسلامی است) آمدند پیش مادر، همان درخواست قبلی خود را در مورد لباس نو تكرار كردند حضرت صدیقه علیهاسلام ایشان را تسلی داده و فرمود به شما قول داده ام انشاءالله لباسهای شما به شما خواهد رسید.

و پس از آن به درگاه خداوند تعالی با خضوع و خشوع دست نیاز دراز كرد و عرض كرد ای خدای مهربان تو قادری دل فرزندانم را مسرور نمایی و لباسی كه من به آنها وعده داده ام به آنها برسانی من به فضل تو امیدوارم. هنوز دعاهای آن بانوی بزرگ تمام نشده بود كه درِ خانه اش را كوبیدند فاطمه علیهاسلام عقب در رفت فرمود: كیستی؟ عرض كرد انا الخیاط جئت بثیاب الحسن و الحسین. من خیاطم لباسهای حسن و حسین را آورده ام.

فاطمه (س) خوشحال شد و در را باز كرد و آن شخص كه لباسهای فرزندانش را آورده بود تقدیم كرد زهرا علیهاسلام لباس ها را باز كرد دید برای هر دو فرزندش متناسب با اندامشان لباس آورده اند. زبان به حمد و ثنای الهی گشود و آن لباسهای نو را به قامت فرزندانش پوشانید در همان اثناء رسول خدا (ص) به خانه دخترش وارد شد و آن دو گوهر تابناك را در آغوش گرفت و آنها را بوسید و به آنها در مورد لباس نو تبریك گفت و از حضرت زهرا (س) سوال كرد دخترم این خیاط را شناختی؟ عرض كرد به خوبی او كسی را ندیدم. فرمود: دخترم آن خازن بهشت بود تا این خبر را به من نداد به آسمان بالا نرفت [1] .

در روایتی دیگر دیدم كه فرزندان رسول خدا (ص) وقتی با آن لباسهای نو به بیرون از منزل رفتند بعد از مدت كوتاهی برگشتند و گفتند یا جّداه تمام بچه ها لباسهای رنگارنگ بر تن كرده اند جزما كه لباس ما بی رنگ است. پیامبر (ص) متفكر بود كه چه پاسخی به آنها بدهد جبرئیل امین آمد عرض كرد یا رسول الله لباسهای ایشان را بگیرید و در میان طشت بیندازید من از بهشت با خود آب آورده ام بر روی لباسهای آنها می ریزم به هر رنگی كه مایلند در خواهد آمد. ابتدا لباس حسن علیه السلام را در میان طشت نهادند و از او پرسیدند حسن جان چه رنگی را دوست دارید؟

گفت رنگ سبز را دوست دارم، لباسش به رنگ دلخواه او در آمد و بلافاصله خشك شد و پوشید آنگاه لباس حسین علیه السلام را در طشت نهادند و از او پرسیدند حسین جان تو چه رنگی را دوست داری؟ گفت من رنگ قرمز را دوست دارم. لباس او هم به رنگ دلخواهش در آمد و پوشید. و هر دو خوشحال شدند و با خوشحالی به طرف بیرون منزل رهسپار شدند جبرئیل از حُسن انتخاب این دو ریحانه پیامبر متعجب شد و متأثر گردید. رسول خدا (ص) از جبرئیل علت تأثر و تعجبش را سئوال كرد جبرئیل عرض كرد یا رسول الله من از انتخاب رنگهای لباسشان تعجب كرده ام و تاسفم برای این است كه حسن علیه السلام را با زهر می كشند و بدن مباركش مثل این لباس سبز می شود. و حسین علیه السلام را در زمین كربلا با شمشیر می كشند و بدن مطهرش مثل این لباس قرمز خواهد شد. سلام بر ارواح پاكشان و نفرین و لعنت بر قاتلینشان از شنیدن این ماجرا از زبان جبرئیل تمام اعضای خانواده متأثر و منقلب شدند.


ای از ازل به ماتمتان در بسیط خاك

گیسوی شام باز و گریبان صبح چاك



[1] رياحين الشريعه ج 125 / 1.